رنج محتوم هستی درساغرخونین هنر

                        

*

رنج ِمحتوم ِهستی درساغر ِخونین هنر

اگرروح ِتابناک ولی ناآرام ِونگوگ رادواسب ِتیزتک وسرکش ِنبوغ وجنون درکالبدی زُمُخت وبدقواره ازکوره راههای سنگلاخ ِفقروتنگدستی درخمول وخفابه بیابانهای اندوه ومشقت به دنبال خویش میکشیدند جان گرامی میکلانژرااسب راهوار ِنبوغ ویابوی چلاق ِبی ارادگی،ترس وتردیددرجسمی فرتوت ودلقک وارازبیراهه های پرمصیبت محنت وملال زیرچماق جهل ِکلیسابه سرزمینهای بیکران ِحُزن ورنجی مداوم وخانمان براندازراهبرمیشدند.اگرونگوگ درسایه‌ی نبوغ هنری باخلق شاهکارهای بی همتادوام خویش راچون حافظ مابرجریده‌ی عالم ثبت کرد،هم اوباجنونی بُهت برانگیزپرچم تسلیم ناپذیر ِطغیان وعصیان راتانفی جان خویش برافراشت ومیکلانژاگرچه بابهره گیری ازنبوغ هنری خویش آثاری ازخودبجاگذاشت که ستاره واربرای همیشه درآسمان ِهنرخواهددرخشیدولی بُزدلانه زیرضربات ِعصای جور ِپاپ ِجاهل وخودخواه به زانودرآمدوبه چکمه بوسی نشست،آدمی راه گریزی ندارد،رنج پایانی ندارد،رنجی که بی تردیدازدرون تناقضات وجودآدمی سربرمیکشد،تناقضاتی که وجهی ازهریک،شادی ووجه دیگرموجب رنج میگردد.رنج وشادی دوخدابانوی ستوده ومقدسندکه جهانرامیزایند،میپردازندو میپرورندواندیشه های بزرگ راشوروهیجان میبخشند.شگفتاکه ایده آلیسم بُزدل ومکارپیوسته میکوشد که انظارراازدیدن فلاکتهای زندگی وناتوانائی های روح آدمی منحرف کند،ساحت مقدس ِزندگی فاقدقهرمانهای بی عیب ونقص است.هم ازاین روست که بایدیک نفس وبی امان این حقیقت رابه آدمکهائی که حساسیت فراوان دربرابرالقائات گمراه کننده‌ی سخنان ِخررنگ کن دارند،گوشزدکرد:"تنهاترسوهاقهرمانهای دروغین میسازند"به هرروی آنچه راونگوگ نمیگویداماعمل میکند،میکلانژبه زیباترین زبان ِهنری ،ادبی وحتی فلسفی مینویسدولی عمل نمیکند که:"اگرجایزمیبودکه انسان خودرادرطوفانهای بلاخیززندگی ازقید ِحیات وارهاند،کاملا عادلانه بودکه این حق بی چون وچرابه کسی تعلق گیردکه سرشارازعشق وایمان وصلاحیت زندگیست ولی به دلیلی بایدبدبخت وبرده وارزندگی کند!

**

*=گلدان ِگلهای سرخ اثرونگوگ

**=مجسمه‌ی پیروزی اثرمیکلانژکه درآن جوانی قوی برپیرمردی چیره شده ولی علیرغم پیروزی جوان به جای شادی غم ودردوپشیمانی ازچهره‌ی جوان منعکس است