پایان کار!

         

 

پایان کار

درتمدن بزرگ یونان باستان که تراژدی پردازان بزرگی به بشریت تقدیم داشت اعتقادبراین بودکه:دراجرای غم نامه ها،خشونت نبایدبه نمایش درآیدبلکه بایددراوج کارهنری،هنرمندانه روایت شود.

براساس آخرین نتایج حاصل ازپژوهش روانکاوان:تنهاجنایت میتواندزخمهای روحی ِحاصل ازخشم وعصبانیتهای عمیق راالتیام بخشد

انسان محیط برهمه‌ی مصائب خویش نیست،محاط درآنهاست وچون قدرت وتحمل لایزال خدائی نداردوقتیکه کاردبه استخوانش رسیدبی محابا،اهانت به خویش رابافرزانگیش درمیان می نهدوآنگاه دست به خشونت می زندبیهوده نیست که شکسپیرمیگوید:

No beast so fierce but knows some touch of pity.But I know none and therefore am no beast.

هیچ حیوان درنده خوئی نیست که بوئی ازشفقت نبرده باشد.من بوئی ازشفقت نبرده ام پس حیوان نیستم.

 

پایان ِکار!

بامن بگو:

آنچه راکه سالهاست می خواهی بگوئی!

تاآنچه راکه دردل دارم برایت بگویم!

بگو:

میخواهم سرت به تنت نباشد!

تابه توبگویم:

سرت به تنت نمی ارزد!

بگو!

پروامکن!

بگو:

بزرگیم رابرنمی تابی!

تابگویم:

ازخردی وخواریت بیزارم!

بگوکه:

تنها دوابله درگلیمی بخسبند!

تابگویم:

هیچگاه

درهیچ کجا

دوپادشاه دراقلیمی نگنجیده اند!

بگو:

درآستین چه داری؟

تابادشنه ای که درآستین دارم

کاری کنم

که هرگزفردارانبینی!