لانه ی کافکا!

         

لانه‌ی کافکا!

سَمردُرست بُوَدنادرست نیزبُوَد

توتادرست ندانی سَمرمکن باور

         (آدم ِسنائی(

این وطن مصروعراق وشام نیست

این وطن جائی است کورانام نیست

          (مولوی)

اگرآدم فقط یک لحظه زندگی کرده باشدمیتواندبامرورمحتوای آن یک لحظه یک زندان ابدراتحمل کند.(کامو)

گفته بودم که اگردرپایان ِکارِجهان لیستی ازنوابغ ِادبی دنیا،هم ازآغازتاآنزمان تهیه کنندبی هیچ تردید‌ی کافکا اگردرصدرلیست نایستدجزکسانی قرارخواهدگرفت که تعدادشان ازشماره‌ی انگشتان یک دست هم کمتراست!

کافکادرداستان ِکوتاه ِلانه قهرمانی شبیه گورکن راخلق کرده که دست ودل ازجهان خارج شسته وباایجادنقبی دردل ِزمین برای خودلانه ای ساخته وتمام زندگی خودرا صرف تکمیل ونگهداری آن میکنداین لانه به نحوی ساخته و پرداخته شده که حیوانات دیگرنمی توانندبه آن راه یابندولی عجیب اینکه دراعماق آن لانه‌ی پیچ پیچ که پیچ وخمهایش،چَم وخمهای شگرف ِقشرمخ آدمی راتداعی میکند.جانورازترس اینکه مباداموردحمله‌ی جانوران دیگرقرارگیردپیوسته دروحشت به سرمی برددلهره؛دل دونیمی واضطراب تاجائی ادامه میابدکه حالتی شبیه جنون به اودست میدهدودرچنین حال وهوائی مدام درباره‌ی امکان یاعدم امکان حمله ازجانب دشمن خیالی باخودحرف می زندپس ازمدتی صدای گنگ سوتی بگوشش میرسدنخست می پنداردصداازیک پدیده‌ی طبیعی است ولی برای اوصدای این سوت نه تنهاادامه پیدامیکندبلکه بلندترهم میشودتاجائیکه به کلی اطمینان حاصل میکندکه حیوانات دیگری دارندبه لانه‌ی اورخنه میکننداماظاهراهیچ حمله ای هم ازجانبی صورت نمی گیردولی صداهمجنان ادامه میابدوبدین ترتیب داستان باورنکردنی ولی بسیارغم انگیزواعجاب برانگیزبه گونه ای کاملامرموزباخراب شدن لانه ونابودی جانوربدست دشمن فرضی پایان می گیرد!

 البته فکرمی کنم که بایددرته چشم جانورلانه‌ی کافکاهم مثل سگ ولگردهدایت یک روح انسانی یک چیزبی پایان موج میزده وپیامی باخودداشته که هرکسی نمیتوانسته آنرادریابدازین بابت نه تنهایک تشابه بین چشمهای او وانسان وجودداشته بلکه یک نوع تساوی دیده میشده تابتوان باجرات وجسارت جانورلانه‌ی کافکاراهمچون سگ ولگرددرجنبه‌ی تمثیلی یاالگوریک انسان تصورکرد!

                                                                      

بنابه پیش انگاره‌ی‌ روانپزشکان انسان موجودی بیوسایکوسوشیال است،یعنی فرایندهاوپیامدهای اجتماعی درکنار ویژگیهای زیست شناختی وروانشناختی فردبرشکل گیری رفتاروتفکراوتائیربه سزائی داردبه بیان دیگرانسانهاتنها ازتجربیات شخصی خودتاثیرنمی پذیرندبلکه مسائل اجتماعی زائیده ازنوع حکومت جامعه بی هیچ تردیدی فضای روانی خاصی می آفریندوکل جامعه راتحت تاثیرقرارمیدهد.بنابراین میتوان پذیرفت که انسان باگذرازغارخُسبی وچوپانی وکشاورزی وحاکمیت سُنت تاجامعه‌ی مدرن درهرحالت نسبت به مرحله‌ی قبل وبعدانسان متفاوتی بوده است درعصرکنونی که جوامع مدرن پی آمدِسلسله‌ی بهم پیوسته ای ازتحولات اقتصادی،فرهنگی،مذهبی و زیباشناختی،معماری،اخلاقی،شناخت شناسی وسیاسی شکل گرفته ومایه‌ی مشترک  این تحولات رافردگرائی قرار داده بطوریکه تالی بی بدیل وصالح این فردگرائی پذیرش ورعایت حقوق طبیعی وتفکیک ناپذیربشراست درعین حال با اقتصادسرمایه داری،عرفی شدن سیاست،راندن مذهب به عرصه‌ی معنویات خصوصی انسانها،رواج شک وتفکرخردمدار،مشارکت عمومی مردم درسیاست وگسترش عرصه هائی عجین است که خصوصی وخارج از دست رس دولت است.درچنین فضائی که بوئی ازبهشت نبرده بی عیب ونقص هم نیست ودست پخت خردانسان است درتکوین ذهنیت انسان درسایه‌ی دموکراسی وقانون روائی تحولی ایجادمیکندکه وی درجهانی آزادتندرست شادکام دردادودانائی دلیلی نمیبیندکه هویت وهستی خویش راازترس ودلهره وعذاب وشکنجه واضطراب ونگرانی در بیخ لانه ای پنهان کندکه فرجام شناسی میگویددرآنجاآخرین میخ به تابوت جسدمتعفنش درفضائی ازرقت و افسوس کوفته میشود.تجربه‌ی عمرگرانمایه نشان داده است که در جوامعی که جویندگان نام وپویندگان تصاحب منصب های سیاسی قبای تجددبه تن ندارندبرعکس تجددخواهان جهانی میسازندکه مردمش درگذشته های خاموش وفراموش ویران شده دربندگی وخواری وبیدادواستبداد وجهل وخرافه به سر میبرندبیهوده نیست که چنین اماکنی جزیره‌ی متروک لانه هاست.هرکس ازناچاری وبی پناهی برای خودلانه ای ساخته وبدون آگاهی ازفرجام شوم خویش بدان روی آورده.فرزندان عصرما گاه به تصریح یاتاکیدزمانی به تلویح وگهی هم به تقریب شاهدزندگی درلانه بوده اند.ازلانه درلانه‌ی محتوم زمین که دربازوی چپ کهکشان راه شیری ومنظومه‌ی شمسی فرزندان آدم ابوالبشردرآن به سرمیبرندگرفته که خودداستان غم انگیزی است بگذریم برای کسانی که درین چهل پنجاه ساله‌ی اخیرزندگی کرده اندپایان کاراتحادجماهیرشوروی نمونه‌ی بارززیست درلانه است ازآن که بگذریم سوختام کار عراق وبه خصوص لانه ای که صدام ازآن بیرون کشیده شدنشان بارزنبوغ کافکاست که لانه را نوشت.به خود نگاه کنیم !هریک درلانه ای به سر نمی بریم؟به معماری خانه ها!ببخشیدلانه هائی که درآن به سرمیبریم نگاه کنیم من که با یک درجه تخفیف خانه‌ی خودرا"غار"مینامم منتها غاری که درجای رفیعی بنا شده به فراورده های فرا تکنولوژی مجهزاست بنابراین ازغارهاولانه های زیادی باخبرم ساکنین آنهارادوست دارم گاه.گهی یواشکی به آنها سرمیزنم هنوزبه جنون ومالیخولیا مبتلانشده فکرنکنم به این زودیهاغارم تخریب شودخیزران روزنه ای است همیشه گشوده که ازآن باشماسخن میگویم تاهمدیگررادریابیم چون زندانیان فیلم پاپیون به هم قوت قلب دهیم تابه دُم لابگی نیفتاده دلال جریانات سیاسی نشویم تاروزی که سرانجام ازلانه وغارهایمان بدرآئیم ویکدیگررادرآغوش بکشیم و

جای مردان سیاست

بنشانیم درخت

تاهواتازه شود!

*باسلام به پیشگاه روح سنائی کافکاکاموهدایت سهراب مولوی که همیشه ازدریای دادودانائی آنهاآموخته ام

**=باتشکرازاساتیدبزرگوارم دکترعباس میلانی- دکترداریوش آشوری- دکترمریم رسولیان رواتپزشک

*=باتشکرازریچاردرورتی استاددانشگاه کمبریچ وکتابContingency.Irony.and Solidarity

*=باتشکراز استادبی بدیلم دکتربهرام مقدادی