معیارمطلق-کلیشه سنجش هنر درعرصه تاریک اندیشی

معیارمطق- کلیشه سنجش هنردرعرصه تاریک اندیشی

انتقادواقعی(کاردُرُس)این است که کیفیت درونی زندگی ِزیرِستمی راکه تحملش ناممکن است بیابی وعریان کنی و نشان دهی که حقیقت یک واقعیت درچیست وچشم اندازآن کدام است واین کاری است که ازروشنفکرنماودسته راه اندازها وتبلیغات چی ها ساخته نیست بلکه کارسترک نویسنده است.    

درافسانه هاست که هیولای زشت وپلیدکردار ِپست ِپلشتی با قدرت لایزال شیطانی خود بردروازه شهری اقامت گزیده بلائی برسرمردم شهربیاوردی کس نگفت بدین نهیج که وی تختی چوبی برپای داشته وپیوسته بدین شیوه عمل بنمودی که هرآن کس راکه به حاجتی ضرورقصددخول یاخروج ازشهربودبگرفتی وبرتخت چوبی بخوابانیدی چنانچه قامتش بااندازه طول ِتخت همبرگشتی وی رااجازه عبوربدادی وگرطویل ترازطول تخت بودی زیادی را بااره ببریدی وگرکاستی داشتی وی راآنقدربکشیدی تاباتخت هم اندازه گشتی.این مثل بدان آرندکه ابلهی پیوسته جهانی را بابدوخوب ِخویش پسندقیاس کندلاغیر.

چون نیک بنگری درجوامع ِگرفتاراستبدادِکهن افسانه معیارِمطلق درهرسطح ودراساسی ترین امورات ِاقتصادی سیاسی هنری واخلاقی و...مصداق داردو پیوسته رفتارِکارکردِمعیارمطلق چه بگونه خودآگاهانه یاناخودآگاهانه ازسوی بانیان داناونادانش منجربه بالاآوردن همان گندوگهی میشودکه اتوپیاباوران وجانوران قلعه‌ی حیوانات جرج اورول یاسوسیالیستهای تخیلی وفاشیسم لجام گسیخته هیتلری وکمونیزم تشنه‌ ناک ِخون ِاستالینیش درجهان بی دروپیکربه بارآوردند.یکی ازاسنادِتاریخی ِباقی مانده ازمعیارِمطلق،متن ِقوانینی است که کفش دوز هاولمپنهاواراذل واوباش وسهل اندیشان ِروشنفکرنمای مطلق گرای به قدرت رسیده درطلیعه انقلاب ِکبیرفرانسه درپارلمان آن کشورنوشتندکه هراصلی ازآن ناقض ِبی چون وچرای اصل قبل ازخودبود.چنین وقایع موحشی زمانی اتفاق می افتدکه درغیاب ِافرادکاردان دراثررانش آنهابه شیوه های مختلف که رایج ترین آنهاباندباوری ودودوزه بازی ولوچه پیچک ِمنتهی بحذف وطردومحواست به جلوداری هوچی چاووش خوان بی مایه‌ یاکم مایه ای جمعی بیعاردرپاتوقی گردمی آیندوبا افکارواندیشه های ناسازونامبارک وبیمارشان براساس احکام چکشی ولایتغیر کلیشه ای که دُرستیشان درهیچ لابولاتواری ثابت نشده بادستان بی هنرشان برگذرگاه،تختی درابعاددل خواسته برپامیدارندواگرهیولاتنهاگذرنده های بی دفاع رابی محابابه تختش می خوابانیداینان بابی شرمی ووقاحت ازخوابانیدن فرشته هنرنیزبرآن تخت شوم ومنحوس اباندارند.اینان بدون داشتن صلاحیت خوانش متن گرفتار باورسنتی وقرون وسطائی ِدربندِخوب وبدِزائیده ازسرشت گله ای وصرفا سودجویانه ازنوع دلال معابانه اش فرشته سرافرازهنررابچهارمیخ می کشند وتازه درآستانه قرن بیستم به فکرصدوراحکامی می افتندکه انگاربه فکرهیچ منتقدی نرسیده که هیچ بلکه کمیت سبک شناسان هم درین وادی لنگ میزند.باری چنین قرارومدارهای فاقدارزش واعتبارکارشناسانه می تواندبه توافقات چهارپنج نفری معلوم الحال ارزیابی شودکه خودراجامعه میخوانندازدگرسوامااندیشه های  خفیف وخواروتباه چون ویروس عمل میکنندکه اگرمجال یابندبه شدت تکثیر می شوندچه که به هرروی صادرکنندگان بیانیه!!!مریدان پروپاقرص هیولا، درکشیدن ماربه جای نوشتن آن یدطولائی دارند.اینان"جهان گله ای" میجویند یک رنگ وهم اندازه محصوردردژپوشالی وفرسوده قرادادهای ازپیش نوشته که کسی (باکاف مفتوح)رایارای نفس کشیدن درفضای متعفن وسرکشیدن ازدیواربه ظاهربلندآن نباشد.چیزی فروکاسته ترازقراردادهای الک دولک بازی کودکان باذوق واشتیاق دبستانی که اگرآنان راشادی ونشاطکی دربَروینان رابوی گندتحجروخودخواهی برآسمان است.چه که اگرمانیفست رابرای اعمال وفرامین بی چون چرای حزبی آنهم حزب های عجیب صادرمی کننداینان بانفهمی وکژفهمی خویش به خلط غم انگیزوناشیانه‌ ولی گله پسندِعرصه های ناهمگون ِسیاست ِمُزَوِروهنربی همتامیکوشندپیکرطنازفرشته هنررادرتاریکخانه‌ی مانیفست اختراعی مثله کنند.این شیوه باگزینش"خوب وبد"زبان حال مشتریان کیف گیری وکیف بری بازار مخروبه وکسادلذت جوئی وبی رنجی است که به هنرپیوسته نگاهی مکانیکی دارند.میکوشند دریای هنررابه تغارازشکل وریخت افتاده‌ی وجودحقیرِخودسرازیرکنند.بیهوده نیست اگرباورکنی که یک اثرهنری ازهرشاخه وژانری چنانچه واجدارزش هنری باشددورازغوغای بازارهوچیگری نه تنهامورداستقبال همه قرارمیگیردودرصورت شایستگی جاودان خواهدشدبلکه نیروی ماندگاری خودراازاصالت بی قیدوشرط خوانش های متکثردریافت میکند بگونه ای که ارزشیابی کلیشه ای ویکسان کردن ویکسان بینی آن پافشاری برتحکیم وتحقق استبدادفرهنگی است چه که درجهان چشم اندازباوری به علت نگاه متفاوت افرادبه هیچ وجه نمی توان برداشت واحدی ازیک متن به ویژه درعرصه هنرارائه داد.امروزه مردم دهکده کوچک جهانی درپی استیفای حقوق فردی وظیفه سنجش هنری را به مجامع آکادمیک ِواجدشناسنامه ومعتبروامی نهندوترجیح می دهند آثارهنری رابادریافت های صرفاشخصی مستقل ازآراوعقایدگله ودسته وفرقه بفهمندوتامیتوانندسعی می کنندباآن مستقیمارابطه برقرارکنندواززدن انگ خوب وبدبه آنهابپرهیزند.کیست که نداندبیان وابداع فلسفی فراسوی نیک وبدهرخردورزی راازسقوط به ورطه ودامچاله خوب وبدبازمیدارد.باری اگرشرف وشعوری برای تحمل اندیشه مخالف باقی میماندمیشددراین باب کارهای سودمندتری ارائه دادولی چون تاچشم کارمیکندبرره گم کردگان امیدی نتوان بست به این بسنده کنم که تعبیرزبان شناختی یک متن بی شباهت به تعبیررویانیست ولی چه باید کردوچه میتوان کردکه این روایت وهرروایتی ازهرلونی که گوئی نهایتابازگفت افق کوتاه وحقیرانتظاردرصحنه های تاریک اندیشی است