من وکافکاوهنرمندگرسنگی

  

 

من وکافکاوهنرمندگرسنگی

 تردیدی نیست که کافکانابغه است

اودرتمام آثارارزشمندوماندگارش بی هیچ اثری ازچنگ ودندان

وعربده کشی که نالایقان عجول وبخوبریده  به لایقان صبورروامیدارند

خودکامگی زوروریاوتزویرقدرتمندان ابله

راافشامیکند

درداستان کوتاه هنرمندگرسنگی هنرمندی دست به اعتصاب غذای نامحدودمیزند.خبراین امرنامتعارف بین مردم بخوروبه خشتک به مال چوخ بختیار شترگاوپلنگ که میدرانندومیجاوندومیلنبانندوبندازمیکنندغلغله به پامیکند.صاحب سیرکی که می بیندهنرمندگرسنگی موردتوجه مردم قرارگرفته اورادرقفسی می اندازدوقفس رادرمدخل سیرک به تیرکی می آویزد.به این طریق مردم برای دیدن اوبه سیرک هجوم می آورند.هرچه هنرمندبه سوی مرگ پیش میرودعلاقه ی مردم به دیدن اوکمترمیشود.قبل ازاین که مرگ اندوهبارهنرمندفرارسد،دربرابرسوال بیگانه ای که معلوم نیست ازکجاآمده ومیپرسد:"چرابه غذاعلاقه نشان نمیدهی وازخوردن تنفرداری؟"میگوید:"اتفاقا بسیارازخوردن غذاهای لذیذ وخوش طعم وبووخوش آب ورنگ لذت میبرم واشتهای زیادی دارم ولی تاب خوردن گندوکثافتی راکه این مردم میخورندواصراردارندمراهم به خوردنشان وادارندندارم.هنرمندگرسنگی درحالی که به مردم میگوید:

من نیم درخوراین مهمانی

گندومردارتوراارزانی

میمیردوصاحب سیرک این بارجای اورابایوزپلنگ درشت وقوی هیکلی عوض میکندکه بسیاردردریدن وخوردن پراشتهاست.مردم این باربرای دیدن یوزبه سیرک هجوم میبرند