وبلاگ ووبلگ نویسی

وبلاگ ووبلاگ نویسی

 

شایدیکی از انگیزه های نگارش پستی که پیش روداریداین باشد که اخیرا دریک کامنت عزیزانی ازبنده برای نقد وبلگهادعوت به عمل آورده بودند.اینکه آن نازنینان باچه بضاعتی به این راه صعب میروندهنوزبرمن پوشیده است.اینجانب ضمن تشکرازآن عزیزان نادیده وآرزوی توفیق برایشان نظرقطعی ونهائی خویش رادراین حکایت درازدامن به طورکلی درمورد آسیب شناسی وبلاگهائی که تاکنون دیده ام ابرازمیدارم بدیهی است که حاصل کارهرچه باشد بیشتربرای احترام به کارپرارج آن عزیزان دراعتلای فرهنگ متنوع ومتکثروبلاگ نویسی است.بعلاوه دراینجانیازی به پرداختن به کارسترک صاحب سبکان واندیشمندانی که به انگیزه ای قوی به این مهم پرداخته انداحساس نشده وصرفنظرازضرورت بیان پیدایش وبلاگ بیشترروبه سیمای زشت ِبیماری زده وتشریح جنازه های متعفنی داردکه برتخت ِنوشته های کپک زده ونخ نماشده،عرض خودبرنده وزحمت مادارنده روی دست مامانده است.

  خیزران آئینه ای است برابرنهاده تاهرکس بابالاوپائین یابه چپ وراست بردن خودقسمتی ازخویش رادرآن ببیند

 

شایدگزاره"هرکس آنی نیست که می گوید بلکه آنی است که نمی گوید"رابتوان درشمول روانشناسی ادبی دانست ونتوان به سادگی دلایل محکمه پسندی جهت اثبات آن ارائه دادوتازه باتوجه به شیوه های متداول زندگی درجوامع آزادوپیشرفته براهین قاطعی جهت ردآن گزاره ی مرموزبه دست دادولی حتی اگرنادرستی چنین گزاره هائی درهرکجای دنیاساده وامکان پذیرباشددرکشورهای عقب مانده،نیمه عقب مانده، ودرحال رشدپذیرش درستی آن تعجب برانگیزنیست.ازاین رودرچنین جوامعی تربیت واخلاق وباورهای کهن به گونه ای اعمال میشودکه هرکس راوامی داردتاازترس مجازات وتکفیروتبیه وتمشیت،جلب منفعت ودفع ضرربه نهان خانه ی آنسوی وجود خویش بخزدچنین شیوه زیستی به علل زیانهای بی شمارِحاصل ازآن ازآدمی موجود تحقیرتحمیق شده ی مصلوب الاراده،چاپلوس وبزدل ودغلبازحتاک وریاکارودوروئی میسازدکه بی تردیدبه علت ازدست دادن بهداشت روانی وانضباط روحی به حیوان دست آموزی بیشترشباهت داردتا انسان عادی.واین تازه درصورتی است که به درون خویش خزیدگان ابتر،فرصت نیابنددوران ِگذارِازکرم به اژدهارادرخفاآنچنان پشت سربگذارندکه چون سربرآرندنه ازتاک نشان گذارندونه ازتاک نشان.شایدبه همین دلیل باشدکه درجوامع پیشرفته همه‌ی اموردست دردست یکدیگردارندتابدین وسیله آدمیان رادرحدامکان ازپستوهائی که درآنهاخزیده اندودرآنهاامکان هرگونه رشدسرطانی امکان پذیراست بیرون بکشندوچنان امکانی فراهم آورندکه زیستن درپستوخانه های بوی گندونا گرفته،خفت آورتلقی گرددوهمه بکوشندتاباافتخاروسربلندی ودلیری نیازهاواشتیاقات وامیال خویش رابدون واهمه درمعرض دیدهمگان قراردهندهرعقل سلیمی باورداردکه درچنین حالتی شناخت نسبی افرادامکان بیشتری پیدامیکندودشواری های جانشکاروغیرقابل تحمل وهراس آوررفتارکینه توزانه آدمیان بی ادب رانسبت به یکدیگرکه به ناچارگاه میشودتاحدخیانت جانسوزبه همخون هم بالابگیردکاهش دادوراه رابرای فرزانگان وفرهیختگان گشودوآنرابه روی  بوزینگان ازقفس گریخته ای بست که بی هیچ صلاحیتی ادعای آموزانیدن دارندودرکشیدن ماربه جای نوشتن آن برای گال دادن خوش باوران یدطولائی دارند.موجودات سراپانقصی بااندیشه های متعفن وآرزوهای تباه که سخن گفتن برایشان تنهاحکم ایجادصوت داردازهرمجرائی!ونوشتنشان رسم دل آزارِمنحنی های کژوکوژارتعاشات نامنظم تارهای عصبی سیفلیسیشان می باشد.باری به هرروی این برای مایک تجربه ی نسبتاهمگانی است که گاهی برای اینکه زیرفشارحاصل ازحفظ آنچه درپستوداریم دق مرگ نشویم بخش کوچکی ازآن رابرای دوست اهل دلی بیان کرده انبساط خاطریابیم.البته بازهم تجربه نشان داده که چنین کاری خطراتی به همراه داردچه که درهمه حال فاش رازنوبرهرزگی تلقی میشود.شوربختانه حکم نهائی این است که بایدرازهای سربه مهررابه گوربرد.ولی ازدگرسوگذرزمان ودست آوردهای نوین رو بدان سوداردتاکم کمک شرایطی فراهم آوردتا آدمیان را ازپستوخانه های حقیرتنگ وتاریک بیرون کشدوبانورشعورآشتی دهدکه وبلاگ نویسی نمونه بارزاین ادعاست به باورصاحب این قلم وبلاگ یک پستوخانه ی مجازی است که وبلاگ سازبه دلایل مادی ومعنوی بخش ناچیزی ازداشته های پنهان وجودخویش رادرآن مینهدوکلیدش راهم به سردَرَش می آویزدتاهرکس بخواهددَرِآن را گشوده واردشود.به دلیل تکثرفکرووسلیقه ی آدمیان است که اکثروبلاگهای فارسی نویس رامی توان به علت بی سوادی وپرروئی وحقارت روحی زیرنامهائی چونان:درد دل گاه سوته دلان ِمشنگ،پفیوزخانه برادرفروشی ورفیق کشی نمایندگی شبانه روزی سوتفاهمات واختلافات خانوادگی،بنگاه اگه بگی میگم بی غیرتهای خفن پاتوق شیتیله ستانی باحال،نقل قول گاه هرچه میخواهددل تنگت بگوی ِبی خیال،کمیته بیائید به من بگوئید آفرین،کارخانه کشک ومشک وپشم،خانه بروبچزناف تیرون،کارگاه گیردادن به مامان وبابااینا،سقط فروشی خانومم پاکش کن،سمساری حالشوببر،کاشانه بزنیدبه چاک،سوپرمارکت ِهجوونقدوزهرمارنویسی گوگولی مگولی،بازارچه خفت گیری ِدیدی که چه هاشد،تیمچه حالموبپرس حالتومیپرسم،پاساژمن تورومیخوام،توپخانه پرتاب ِمهر،درزگیری وپاپاخ دوزی باباایول،گذرآره داش کرتیم،چهارسوق اینجابشکنم یارگله داره اونجا بشکنم یارگله داره،تجلی گاه بشکن بشکن بشکن من نمیشکنم بشکن،دولتسرای کیفشوببر،بزنگاه دیدی که رسوا شددلم،خرابات خانه دارمت داداش،عاشقکده علوم پستانی تازه شاش کف کرده های بی تقصیروباتقصیر،دکان بامعرفت دارهای پامنار،آژانس گی های ملوس ازتاریک چون حهنم شیطان،میمون وجن وانس وبشروآدم ونیمه انسان وانسان وابرانسان تاروشنائی خوش ومطلق پریهائی که دررویامیببینی بهرحال اگرچه هرکس سازخودرامیزندولی ازفضای همگی آنهاموسیقی حزن انگیزی مترنم است که چون بدان خوب گوش بسپاری ازآن ناله آشنائی میشنوی که میگوید:آی آدمها!مرادریابیدتنهائی مراکشت.اینکه چنین دست وپازدن های حزن انگیزی به آن تنهائی محتوم پایان خواهددادیانه؟بزرگان دگراندیش جهان باشهامت قابل ستایشی به آن بایک نه بزرگ پاسخ داده اند.اینکه نهایتاهرکس درگورخویش میخوابد!یا بالاخره پیوسته فاصله ای هست!نمونه هائی ازآنهااست باری علیرغم همه پیچیدگی هائی که درروابط ونیات ومقاصدومقصود آدمیان وجودداردچنین ارتباطی صرفنظرازضعف هاومصائب احتمالیش خاصه بین مردمان شترگاوپلنگی که سالیان درازازمکتب تامل واندیشیدن مرخصی گرفته انداین حُسن غیرقابل انکاررا داردکه ازدوسولااقل بعلت عدم رویاروئی انسانهادرابرازخویش آزادی بیشتری دارند.دریک حساب کشی سرانگشتی بدون ِدرزگیری وشجاعانه تکلیف وبلاگ روشن است که رنگ رخسارگواهی دهدازسرضمیر دادنی،ازکوزه همان برون تراودکه دروست.بنابراین کشف درست ِچراچنینی وروانشناسانه وموشکافانه بوجودآمدن،نام،رنگ وبووسبک وسیاق میگویدهرآنچه راکه می بایدبگویدوکسی که به هرحال مراجعه میکندخواه ناخواه درهردرجه ازفهم وشعور،جذب همانجائی میشودکه باید.وبلاگهای درپیتی میرزاقشمشم وعزیزدردانه هاوازدایه گریختگان ودکه های حراج وفروش غمزه وقمیش های خرکی وشتری ِتازه موبه زنخدان روئیدگان بخوبریده ی قرشمال سوزمانی،پاتوقهای فضل فروشی جُعَل هائی که باجذب ِنمی ازجام شکسته ی شراب رندان هوشیارچون گودزیلاسرازخاک برکشیده ومدعی دانش وفرهنگندوباهوچیگری واداهای مکش مرگ مای اواخواهری ازطرح بحث های جدی وفنی میهراسندوطفره میروندتنهاقادرندسوسولهاراجذب کنند(البته درمنش تکثرپذیروتوام باتساهل وتسامح ماحق هرسوسول عزیزواواخواهرگرامی تاطی تمام وکمال دوران سوسولگری وتاپایان کاراواخواهرگری وخوش باشیگری محفوظ است)واماهمین حساب کشی سرانگشتی معلوم میداردکه جای فریادوفغان نیست اگربیننده مجازی باکفشهای گهی پاهای خسته وحقیرلنگان لنگان به محضرنورانی ومجازی وشیشه ای شماپانهاده باشد.جای تعجب ندارداگراشتباهاگاوی بدانجاراه یافته وباشاخش درودیواررازخمی کرده ویاخرکی عرعرکنان ودیزدیززنان جُفتک به تاق کوبانده باشد.انگشت نبایدبه دهان گزیدکه ازورودکسی بدانجا بوی تعفن درآنجاپیچیده باشددراین صورت بایددل خوش داشت شایدروزیاشبی یادم دمای غروب یاخنکای صبحدمی عطردل آویزگیسوی یک پری دریائی درآنجاباقی مانده باشدکه این خودکافی است که روزهامنتظربنشینی که شایدبازآیدیا نه عطرخوش قدم مردی راببوئی که بیرزدبدوبیندیشی وچشم برهم نهاده قامت مردانه وچهره ی مهربانش را درذهن بازسازی کنی ویانه آشنائی ازهمین نزدیکیها یانه ازآن دورهای دوربه سراغ تو آمده وملودی وبوی خوش آشنائی را برای توبرجای نهاده ورفته باشد. امید است تیزی تلخی وتندی این قلم حمل به دستور دیکتاتورمآبانه وحماقت بار انهدام وبلاگهای حتی درپیتی نشود بلکه هروبلاگ باخفظ ذوقیات خویش درسایه کاوکوشش وبدون داداردودور در پی ارتقا خودباشدمن میگویم قبل از اینکه قلم را بی محابا وخشکاخشک درناف بی بدیل دوات فرو کنیدفکرآتیه کودک ناقص الخلقه ای را که قراراست ازفاق قلم شما در بطن کاغذبرویدومتولد شود از پیش بکنید.به هرحال این حقیقت رانمیتوان کتمان کردکه غولهاازانگشت کوچکشان هم قابل تشخیص اندهمچنان که بازشناسی رَدکثیف ِسوسکهای متعفن سم خورده ی نیمه جان که به فاضلاب گریخته اندکاردشواری نیست .البته به قول افغانها درعین زمان هرگونه بی تفاوتی ودرزگیری وبدون پاسخ گذاشتن نظرات،عدم باوربه آزادی بیان واقراربه ناتوانی درجهت پاسخگوئی ونهایتا لوچه پیچک تلقی خواهدشدکه درمحضراندیشمندان نه میتوان از عظمت غول کاست ونه میتوان به قدرسوسک افزودکه گفته اند:

گرنشان زندگی جنبندگی است

خاردرصحراسراپازندگی است

گرجُعَل زنده است ورپروانه، لیک

فرقها  از زندگی تا  زندگی  است