تخیل،تصور،تفکر،ابهام وایهام واستعاره،اغراق ومحال دستمایه ی هنر

 

 

تخیل،تصور،تفکر،ابهام وایهام واستعاره،اغراق ومحال دست مایه ی هنرهنرمند

به یادمی آورم روزی راکه دوستی ازمن پرسیده بود:"چرا این قدر اغراق ومحال و پوشیدگی؟"به اوگفته بودم:"آدمی درشتی نمیکندمگراینکه با فرزانگی خویش حقیقت رادرمیان نهاده باشد.هیچ چیزسخت ترازتحمل ِ محال نیست یامیکشدیانجات میدهد!بعلاوه هنرِشگرف،هنرِتابناک ومتعالی عرصه ی اغراق ومحال ونهفتگی است واغراق ومحال ونهفتگی ِهنر مندان ،باز کردن ِدکانی دربرابر دکان خلقت است!وبه همین خاطراست که پیروان متعصب باورهای سنتی به شاعران وهنرمندان واندیشمندان غبطه میخورندوهرجاکه توانسته اندهنرمندان راازرا ه تکفیررسواکرده واگر دستشان رسیده سرِآنها رازیر ِآب کرده اند.این که آن رند گفت:"

این شعله نهفته که در سینه ی من است

خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت

آیااغراق ومحال نیست؟بساط ِغمبار ِتابلو ِسقوط ِایکاروس یاراز ِسربه مهرِتابلودوسفیرراندیده ای؟کدام اغراق ومحال ودروغ هنری است که ریشه درزندگی نداشته وازواقعیت دردبار ِآن سیراب نشده با شد؟اگراغراق ومحال ونهفتگی ویژگیهای زبان ِهنرنبودچگونه بوزینه ای میتوانست به توصیف شهری بپردازدکه آن شهر بعدازسالهاهنوزبتواند مُعَرف شهری باشدکه من وتودرآن زندگی میکنیم؟"وچون گفته بود :"بوزینه آن شهرراچگونه توصیف کرده؟"نقل کرده بودم که بوزینه میگوید:"اینجا شهر ِبزرگ است واینجا چیزی نیست که تودرپی ِآن باشی جائی است که همه چیزراازکف خواهی داد .ازمیان این لجن زارچرا میخواهی گذشت؟به پاها یت رحم کن!همان به که به دروازه های شهر تفی بیندازی وباز گردی!اینجا دوزخ اندیشه های بی قدر است!اینجا اندیشه های بزرگ را زنده زنده میجوشانندوچندان میپزند که کوچک شوند!اینجا احساس های بزرگ همه پست میشوندوتنهااحساسک های جغجغه وارند که رخصت جغ جغ دارند !هم اکنون بوی کشتارگاهها وپُختارخانه های جان به بینی ات نمیرسد؟مگرهوای شهرازدمه ی جان های کشتار شده دمناک نیست؟نمیبینی روانهاراکه چون پاره، کهنه های کثیف ِوارفته آویزانند وتازه ایشان ازاین پاره کهنه ها روزنامه نیز میسازند؟نمیشنوی که اینجا جان به بازی باکلمات بدل شده است وگنداب زننده ی کلمات بالا می آوردوتازه ایشان ازاین گنداب،کلما ت روزنامه میسازند؟اینجا شهرِ همه ی شهوتها ورذالت هاست!" وباز گفته بودم:" به علاوه کدام شاعر است که درشراب خودازگوهرتقلب ابهام وایهام استفاده نکرده باشد!وچه معجونهای پرشهد یا زهرآگینی بوده که درسرداب یاکوره ی آنها ساخته نشده باشد؟"وچون برگشته بودم سایه ای را دیده بودم که می گریخت،آیا او نمیتوانست حرف برِبی آبروئی باشد؟این زندگی آن گونه طراحی نشده است که صرفا ً قربانیان خودراازبین عدول کنندگان ِازقوانینش بیابداینان برای پایداری خودنیازمندند هرازچندی هنرمند،شاعریا قصه پردازیا فیلسوفی بیابند که دیواربلندتقصیرهایشان راروی سرش خراب کننداینها دریافته اندکه هنرمندان واندیشمندان به خاموشی سخن میگویندواز خاموش ترین سخنهاست که طوفانهای بزرگ برمیخیزد.به همین دلیل است که تا قلمی شکسته نشود وصدائی خفه نگردد وخونی ریخته نشود سربه بالین آرا مش نمیگذارند.خود رابرمیکشند تادیگران را فروبرند! وبازپرسیده بود:"در این ورطه ی هولناک که شاعران رانصیب است به چه مایه وتدبیری شعرهای آسمانی میسرایند؟"گفته بودم:"دریک روایت کهنه درسرزمینی آن دورهای دورقصه ای است که ازفردی به فرد دیگر وازنسلی به نسلی وازاین سینه به آن سینه منتقل میشودکه پیرمردان قبا یل شبها کنارخرمنی ازآتش برای بچه هانقل میکنندکه براسا س آن گفته میشود:"روزِازل پس ازخلق ِخلایق خدا درآسمانها درجمع شیاطین وجن وانس وپرندگان وچرندگان وفرشتگان وملائک مقرب درعرش کبریائی به اریکه ی قدرت خدائی خویش تکیه زد وازانبان لایزال نعمت خودهر طایفه راموهبتی کرامت فرمود.ازآن میان کمترین سهم به شاعران رسید.  آنان به گله برخاستند که چون نتیجه نداد آنچنان ترانه های سوزناکی سرودند که عرش به لرزه درآمد وفرشته هازار زارگریستند .سرانجام با وسا طت آلتماس آمیزفرشتگان.شاعران اجازه یافتند که هرازچندی بتوانند به آسمان ها عروج کنند.درچنین هنگامه هائی است که شاعران شعرهای آسمانی میسرایند"چه میشد کرد؟چه میشودکرد؟ ای کاش اینگونه نبود!ولی هست!این آرزوحا لاهم درمن باقی مانده ی ِیک شور ِقدیمی وریشه دار است که پیوسته میخواستم آنچه را که دیده حس وادراک کرده ام بتوا نم بنویسم ،وبه شیوه ی خودم بنویسم،خارج ازهرسبک وسیاقی بنویسم.بنا براین آنچه مینویسم نبایدهم شبیه نوشته های متداول باشدولی بدون ِتردید خطوطِ این متون نشانه های ِِرمزی ازیک نگاه ِویژه است که میتواند با عبورازعرصه ی اندیشه وخیال به قلمرو ِزندگی واقعی امتداد پیدا کند!بنا براین عجیب نیست اگر گفته شود:"ناله ی آب از ناهمواری زمین است. وگرنه خروش ِرودکجاولطافت وسازش ِنرم آب کجا؟ زخم بی رحم ِتبرکجاوسکوت وصبوری جنگل کجا؟اگرچه من نیزدردنیا براساس یک یقین ِمقدس خوش تردارم همچون همه چیزوهمه کس با پاهای "پیش آمد" هماهنگ با کل کائنا ت باآهنگ حزن انگیزی برقصم که مبدا ومنشا آن پیدانیست ودرنهایت بیشتربا رقص ِ رتیل در فضائی بارانی وابر آلود قابل مقایسه است ولی درختان به باروری درختند-شگفت آورنیست که امید برای ما درخت بد قواره ونروکی بود که یابه گل ننشست یااگرگل داد حتی یکی ازگلهایش به میوه تبدیل نشد؟

***

روی برگهای دیگرخیزران کلیک کنیدومطالب آنهاراقضاوت کنید

_درلینک کدو(مینابه خشونت طلبان بنیادگراپیوست)راببینید

http://abzarekaremina.blogsky.com

_درلینک خورشید(عکسی)راببینید

http://kho-r-shid-blogsky.com

_درلینک ماهتاب(عکسی)راببینید

http://maahtab.blogsky.com

_درلینک فیروزه (تاکجاتاچند؟)رابخوانید

http://firooze.blogsky.com

_درلینک مینیمالنویسی(دوست داشتن)رابخوانید

http://mi-ni-mal-nevisy.blogsly.com

_درلینک پشوتن(اشعری ازوحشی)رابخوانید

http://pashootan.blogsky.com

درلینک گل ارغوان(بخش آخرآفتابه)رابخوانید

http://golarghavan.blogsky.com

_درلینک ازاوراق زرنگارکتابها(بازهم ازدیوان عبیدزاکانی)بخوانید

http://az-oraghe-zarnegare-ketabha.blogsky.com

درلینک قطره محال اندیش(ابیاتی ازشعرا)رابخوانید

http://ghtremahalandish.blogsky.com

_درلینک رازکرشمه های رازقلم جولیلی عزیز(...)رابخوانید

http://razekereshmehayeraghseghalam.blogsky.com

_درلینک صورتگران(بامن به دیدارتابلوهای نفیس ونگوگ)بیائید

http://sooratgaran.blogsky.com

_درلینک دقیقه نود(با اخبارلحظه به لحظه‌ی وطن)آشناشوید

http://min30.blogsky.com

_سری هم به حیاط خلوت بزنید

http://parvane121.blogsky.com

_درلینک اهورا(نقاشی های سهراب سپهری)راببینید

http://a-hu-ra.blogsky.com/

_درلینک ازین روزهای خاکستری(عکسی ازروزهای خاکستری)راببینید

http://azinroozhaykhakestary.blogsky.com/

_درلین زیرغزلی ازحافظ باصدای گرم علی موسوی گرمارودی بشنوید

http://hafez.mastaneh.ir/ghazal/ghazal-25/

_درلینک زیرترانه قبیله ی مجنون)راباصدای مهرپویا بشنوید

http://www.4shared.com/get/169573349/7fc7d9b3/Abbas_MehrPouya_-_Ghabileye_Le.html