ازبیدادخزان وهراس زمستان

Your image is loading... 

 

Your image is loading... 

 

ازبیدادخزان وهراس زمستان

قصه‌ی گل وباغبان

"...باغی خزان زده وباغبانی که بسیاراندوهگین وافسرده است.وفقط خودش میداندکه خزان باوچه کرده است.زیراباغبان تمام گلها،گیاهان وارغوانیهاراکه به بارآورده میشناخته وهنوزهم می شناسد.آنهادرمتن باغ درهم شکسته وپرپرشده اند.امازندگی وبودنشان دریادوحافظه‌ی مردهمچنان هست واگرگاهی باخودسخن میگوید،درواقع روی سخن اوبادیگریست.شایدسخن بایک لاله یاشاخه‌ی یک ارغوان.همچنین اوتمام خواب وبیداریش رادراین اندیشه میگذراندکه چگونه بابی کسی وبی برگی خودخوبگیردوباسکوت خود.بنابراین دانسته وندانسته درباغ گام میزند،غالباباسرفروافتاده وهیچ نمیکوشدبه تفکیک ِباغ ِزمین وباغ  ذهن ِخودکه درهم آمیخته شده اند.اوتمام عمرخودراباخته میبیندوتصورش همه اسیردرگذشته-گذشته هائیست که درمسیرآن چه ها ازدست داده،چه هاازوفناشده وچه پاره هائی ازعمرکه گم کرده است.احساس یادقیق آن که بگویم حس خاکستر،جنبه‌ی غالب بودن اوست.درچنین زمینه ای ازتیرگی راه میسپرد که ناگهان یک گل به نظرش می آید.یک گل لاله لرزان وتکیده از بیدادخزان وهراس زمستان که نگاهش  میکندازشکفت خرابه ای که دردیوارپدیدآمده.گل میخندد وباغبان هنوزباورنداردکه معجزه هم ممکن است.

"پلک هابرهم زدن یک عادت است به وقتی که شخص نمیتواند

یک جورحقیقت مقابل چشمان خودراواقعی بینگارد!"

اماهمیشه ممکن است یک امرناممکن،ممکن گردد.گل به درون می آیدومی ایستد مقابل باغبان وازاومیخواهد که نگه داری اش کند.

"من میتوانم پیوندی باشم به ساقه‌ی هرگیاه یاگلی که توبخواهی."

میشنود.باغبان شنیده هارازودترمیتواندباورکند.این به شیوه‌ی زندگی تجربی مردمربوط میشود.اوبسیارشنیده است،صدای خاک را،صدای آب را،صدای بادوصدای جاری درآوندهای انواع گل ها،گیاهان ودرختان را،پس هیچ درشگفت نمیشود اگرمی شنودکه مرانزدیک دست خودت،کنارخودت بنشان.مراهنوزتازنده هستم،پیش ازآنکه پژمرده بشوم دریاب.هم چنین سخن گفتن باگل وخاک وآب،روال عادی مکالمه است برای مرد ِخزانی ِباغ.پس گل رابرمیگیردووهم درراه زمزمه میکندکه درکنارخود،درست ساقه‌ی درخت خودمی نشانمت،عزیزم نورسیده ام.همین حالا به تو خوش آمدمیگویم..اینجا،این است درخت من،خودمن وبهارکه برسدهزاربهارازعمرتو خواهدگذشت.این درخت نام مراباخوددارد،حالا بیخ وریشه بدوان درخاک من وبمان،اینجابمان تابرایت یک قدح فیرزوزه ای کارنیشابورآب بیاورم.تورا همیشه بادستهای خودم آبیاری خواهم کرد،تورانشانه‌ی لاله ی خونین دلم مینامم به میمنت وفرخندگی شکفتنت درخزانی که دردامان سردزمستان از نفس افتاده وهلاک شده ای خرق عادت،چه رنگ نمونه ای داری،رنگ گل بهی نه سفیداست ونه رنگ دیگر.هم سفید است وهم رنگهای دیگر.تشنگی ات،تشنگی ات رفع شد؟حالابخواب.بازقدح آب کناردست تو خواهدبود،همیشه.ومن همیشه اینجاهستم،خودهمین درخت هستم که مانده است،که مبهوت مانده است خیره براین زندگانی.من بسیارآرام هستم،مثل اکنون ِپلک ومژه های تو.بس گاهی شبح واربه راه می افتم درمیان این چاردیواری نیمه آبادوتب خزان زده،راه می افتم دردشت خاطره های سالیان خودوبازمیگردم به همین گله جا،نزدتو،همین جا.حالابخواب،آرام وآسوده بخواب...

میخوابد،میخوابد،خوابی عمیق!اگرچه کوتاه،ومن تکیه میدهم به دیواروشروع میکنم به-آرام ورق زدن کتابی که درآن بجویم فصل وصفحه ای راکه درخطوط قدیمی آن دختری جاریست به زلالی اشک چشم

..."

***

روی برگهای دیگرخیزران کلیک کنیدومطالب آنهاراقضاوت کنید

 _درلینک کدو)شرکت مینادرجشن خرمن برداری یالقوزآباد)راببینید

http://abzarekaremina.blogsky.com

_درلینک خورشید(عکسی)راببینید

http://kho-r-shid-blogsky.com

_درلینک ماهتاب(عکسی)راببینید

http//maahtab.blogsky.com

_درلینک فیروزه (برهم زدن محاسبات)رابخوانید

http://firooze.blogsky.com

_درلینک مینیمالنویسی(عشق)رابخوانید

http://mi-ni-mal-nevisy.blogsky.com

_درلینک پشوتن(شعری دیکری ازبودلربخوانید)رابخوانید

http://pashootan.blogsky.com

درلینک گل ارغوان(بخش آخرآفتابه)رابخوانید

http://golarghavan.blogsky.com

_درلینک ازاوراق زرنگارکتابها(نانای امیل زولا۲)رابخوانید

http://az-oraghe-zarnegare-ketabha.blogsky.com

درلینک قطره محال اندیش(ابیاتی ازشعرا)رابخوانید

http://ghtremahalandish.blogsky.com

_درلینک رازکرشمه های رازقلم جولیلی عزیز(...)رابخوانید

http://razekereshmehayeraghseghalam.blogsky.com

_درلینک صورتگران(بامن به دیدارتابلوهای نفیس ونگوگ)راببینید

http://sooratgaran.blogsky.com

درلینک دقیقه نود(بااخباروطن)آشناشوید

http://min30.blogsky.com

_سری هم به حیاط خلوت بزنید

http://parvane121.blogsky.com