نی لبک

AAAAAAAAAAAAAAAAA 

  

 نی لبک 

مارتین لوترکینگ رهبربه خون غلطیده‌ی سیاهپوستان آمریکایک بارگفت: 

"کمان ِکهکشان اخلاقی طولانی است ولی  

سرانجام به سمت عدالت خم میشود"
سمردرست بود،نادرست نیزبود 

توتادرست ندانی سمرمکن باور 

گویند:"تاآن روزهیچ کس به بزرگی وعزوجلال ِقَدَرقُدرتی چون اسکندرشک نکرده بود.همه کاره بودودرزمین وآسمان ودریاحُکمش راروامی بدانستندی،اوخودمیبُریدبُریدنی ومیدوخت دوختنی وبه کس حساب پس نمیداد.تااینکه سَلمانی عمربه شمابدادی وبرفتی.چون ماه به سرآمدی،اسکندرباخیل سپاهیان ازشهرهمی بگذشتی وبه عهد ِمعهودتاج مرصعی به سربداشتی که جزچشمان ریزِحیزش راکس نمی بدیدندی.چون گذارش به کنارِدیوار ِمخروبه ای ازمخروبه هابیفتادی.آرایشگری رامی بدیدی که آینه‌ی شکسته ای بدست پیرمردی بدادستی ووی راروبه آفتاب وقفابه دیفال!بنشاندستی وباتیغ تیزی ریشش رازبیخ وبن بامهارت برمی سِتُرد برسُتردنی!آرایشگرکه تازه ازخروش ِسم ِستوران شاهی ونعره‌ی گزمگان وشحنگان به خودآمده بودی به پشت چنان خودبه دیفال بچسباندی ولرزه براندامش بیفتادی که گوئی چیزی نمانده بودخرقه تهی کندتهی کردنی که ناگهان اسکندروی رافرمود"مردک خوف مکن!"آنگاه انگشتری شاهی ازانگشت مبارک برگرفته آن رابه آرایشگربدادوفرمودفردابااین انگشتری به قصربیاوآنرابه نگهبانان نشان ده تاتورانزدمن آورندآوردنی".اینکه آنروزتاشب وازشب تاصبح برآرایشگرِمادرمُرده چگونه بگذشتی جزخداکسی واقف نگردیدی.باری صبح که خورشیدباتیغ ِتیز ِنورسرازتن ِسیاه ِزنگی شب برگرفت.آرایشگربه قصرشتافت ودرمقابل تخت ِاسکندرسربرخاک نهاد.اسکندروی رابگفت"توراباجفت وگوسالگانت درین قصراسکان دهم وازمال بی نیازومشاطه‌ باشی خویش گردانم مشروط بدان شرط که آنچه بینی لب بندی وگرنه سربه بادمیدهی.سلمانی دوباره به خاک افتادوازسعادتی که به وی روی کرده بودچنان بوجدبیآمدی که چشمانش تامدتهابه لوچی گشته بود،یک،را،دو،و،د،وراچهاربدیدی.راویان اخباروطوطیان ِشکرشکن شیرین گفتارحکایت کنندکه چون چندی بدین روال گذشتی آرایشگررادل دردی سخت عارض بیامدوآنچه دوا،ودرمان بکردی درتسکین دردش افاقه نکردی تاروزی یکی ازدوستان گرمابه وگلستانش وی رانزد ِحکیمی رازدان ببُردی.حکیم نیک دروی نگریست ونیکوترازوی معاینت بعمل بیاوردی و،وی رابگفتی:"تورا،رازی دردل است که تاآن به زبان نیاوری در دتورادرمانی نباشدوباشدکه ازایت درصعب بمیری."سلمانی بگفت: "بگویم سربه باددهم وگرنگویم هم ازدردبمیرمکاری کن تاجان سالم بدربَرم"حکیم گفت براسبت بنشین وهزارفرسخ روبه شمال بتازچون به درخت بلوط کهنی رسیدی پیری دانا وسپیدموئی میبینی ازونشان چاه ِرازگشارابپرس چون به چاه رسیدی اسبت وهرچه زنده ازموش وموروملخ یافتی بُکش تاازرازت باخبرنشوند.آنگاه سردرچاه کن ورازخودبگوآنگاه چاه راازسنگ وخاک وخاشاک پُرکن وبازآی وبدان که ازدردخلاصی یابی."سلمانی چنان کردوازدرد برست.سالی بگذشت که شاخه‌ی نی بلندی برچاه پُرشده روئید،چوپانی درپی گوسفندانش ازآنجا میگذشت چون نی رابدیدی وی راببریدی وازآن نی،نی لبکی ساخت وچون دهان برآن ببُردی براوبدمیدی صوتی خوش ازآن برآمدی که میگفت:آی مردم...آی مردم... اسکندر دوشاخ دارد...دوشاخ مثل گاودارد...آی مردم...اسکندرگاواست..."وچنین شد که ازشرق تاغرب عالم ازرازاسکندرباخبرشدندباخبرشدنی!"

***

روی برگهای دیگرخیزران(کلیک )کنیدوازمطلب خوندنی وتصاوی زیبا لذت ببرید

_درکین کدو(مردان ازنگاه مینای یالقوزآبادی)رابخوانید

http://abzarekaremina.blogsky.com

_درلینک  خورشید(عکس زیبائی)را ببینید

http://kho-r-shid.blogsky.com

_درلینک ماهتاب(عکس زیبائی )راببینید

http://maahtab.blogsky.com

_درلینک فیروزه (دستانت)رابخوانید

http://firooze.blogsky.com

_درلینک مینیمالنویسی(دم خروس وقسم حضرت عباس)رابخوانید

http://mi-ni-mal-nevisy.blogsky.com

_درلینک پشوتن(شعرخانه ام آتش گرفت)رابخوانید

http://pashootan.blogsky.com

_درکینک گل ارغوان بخش پایانی (آفتابه)رابخوانید

http://golarghavan.blogsky.com

_درلینک ازاوراق زرنگارکتابها(تجددوتجددستیزی)رامیبینید

http://az-oraghe-zarnegare-ketabha.blogsky.com

_درلینک قطره محال اندیش(ابیاتی ازشعرا)رابخوانید

http://ghtremahalandish.blogsky.com/

_درلینک رازکرشمه های رقص قلم جولیلی عزیز(...)رابخوانید

http://razekereshmehayeraghseghalam.blogsky.com

درلینک دقیقه نود (لحظه به لحظه بااخبارروز)آشناشوید

http://min90.blogsky.com

_درلینک صورتگران(بامن به دیدارتابلو های نفیس ونگوگ)بیائید

http://sooratgaran.blogsky.com