بیتا
شاعره ای که آدرس وبلاگش رابرایتان مینویسم صاحب سبک وزبان روان وبدون گیروگرهیست که تعابیرلطیف وشاعرانه وزنانهی خودرادرقالب شعرنوبه شیوه ای غیرمتعارف ولی
معصومانه میسراید
http://www.bita22af.persianblog.ir
هم قبیله
من به ثانیه هایی که هستی
به وسعت سالهاایمان دارم
و به ساعت هایی که نیستی به اندازهی یک قرن کافرم
بگوکه تن مقدست راچگونه تطهیرکرده ای؟
تاکلامم رامطهرنکرده به پیشگاهت روانه نکنم
ای هم قبیلهی من
امشب که ماه کامل شود
افسانهی جنون را
زنان قبیله برای کودکانشان خواهندگفت
اشاره کن
تا کودکان رابه وهم مادرانشان بخندانم
مردمان این قبیله طاقت شنیدن ندارند
من به آنان ازکسی میگویم
که بادبرشانه اش هرنشانه ازبهاررانشانده است
و آنان مرابه پاییزبی برگشان فرامی خوانند
ای هم قبیله من
دستانی که به خون عشق آلوده است
مرا به جرم بیعت نکردن با خدایشان خواهد کشت
مگرنه اینکه برآستان عشق سرسائیدن عین عبادت است
زیباست
سلام محمود
حالت چطوره؟؟؟
بااحترام
استاد عزیز سلام
وقتی شما را استاد صدا می کنم و در وبلاگتان نوشته ی خودم را میبینم
احساس غرور می کنم
دوستتان دارم
سلام بیتا
ما همه به تو شاعره ی خیزرانی افتخار میکنیم
باادب واحترام
درود بر شما
در این ابیات روح سرکشی را می بینم که در تقلای آن است که خود را از بن بستها برون کشد او خود را در هیات یک قهرمان به تصویر می کشد که چون فرصت بروز ببیند دست قهرمانش را نیازمندانی برای رهایی از یکنواختی و روز مرگی خواهند فشرد و بر شهامتش آفرین خواهند نواخت او در هیات قهرمانی است که در فرداها ظهور خواهد کرد شلاق مهیبش را بر رخساره ی زرد و بی هویت خدایانی خواهد نواخت که عمری بر او ستم کرده اند دیگر نمی خواهد پیرو خواستهای خودخواهانه باشد می خواهد خود واقعی باشد
با سپاس
تاویر عزیز
باشما کاملا موافقم
بااحترام