حرف طرب انگیز

حرف طرب انگیز

(فریدون مشیری)

شعراین هفته را تقدیم میکنم به همه‌ی آنانی که قلبی لبریزازعشق دارند

هیچ جزیادتو،رویای دلاویزم نیست

هیچ جزنام تو،حرف طرب انگیزم نیست

عشق میورزم ومی سوزم وفریادم نه!

دوست میدارم ومیخواهم وپرهیزم نیست

 

نورمی بینم ومی رویم ومبالم شاد

شاخه میگسترم وبیم زپائیزم نیست

تابه گیتی دل ِازمهرتولبریزم هست

کارباهستی ازدغدغه لبریزم نیست

بخت آن را که شبی پاک ترازباد سحر

باتو،ای غنچه‌ی نشکفته بیامیزم نیست

تو به دادم برس ای عشق،که با اینهمه شوق

چاره جزآن که به آغوش تو بگریزم نیست

نظرات 3 + ارسال نظر
بیتا شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:30 ب.ظ

جوان و پیر کدام است و زود و دیر کدام است؟
اگر هنوز جوان مانده ای بدان معناست
که عشق را به زوایای جان صلا زده ای
ملال پیری اگر می کشد تو را پیداست
که زیر سیلی تکرار دست و پا زده ای
زمان نمی گذرد صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است
خوشا به حال کسی ؛
که لحظه لحظه اش از بانگ عشق سرشار است
(مشیری)
ژانوس عزیز امیدوارم که به معجزه عشق لحظه هایتان از تازگی سرشار باشد

بی تای بی همتا
سلام
عین همین آرزورا برایت دارم که بزرگواری سزآمد وعزیزی
باادب احترام ومحبت بیکران

نیلوفر چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:14 ب.ظ http://www.jaduyesokoot.persianblog.ir

سلام
خوبی؟
شعر خیلی قشنگییییییه

سلام
نیلو
آره خوبم
سلامتم
ممنون از لطقت
جات هیجا خالی نباشه

هستی چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:15 ب.ظ

دردیست انتظار که درمان آن تویی

این درد تلخ بی تو مداوا نمی شود

زیباترین گلی که پسندیده ام تویی

گل مثل چشمهای تو زیبا نمی شود

به به چه شعر خوبی
هستی
وشعر بهتر
از همه چیز
فربونتو باید رفت با این شعر قشنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد