خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

قاضی شریف وقضاوت هوشمندانه‌ی ایرانی

hgf 

قاضی شریف وقضاوت هوشمندانه‌ی ایرانی

وقتی"وودی آلن"هنرمندبلندآوازه‌ وکمدی کارآمریکائی که آنهمه جهانیان راخنداند،گفت که:

"حتی اززهرخندزدن هم احساس شرمساری میکنم!"

ودست ازکارهای کمدی کشیدوبه مسائل ِجدی تری پرداخت بسیارانی رابایک علامت ِسوال ِبزرگ ِمزین به یک علامت ِتعجب روبروکرد.

ولی وقتی به یادمی آوریم که برتولت برشت شاعرونمایشنامه نویس نامدارآلمانی درکوران اوج گیری فاشیسم خونخواروجهانسوزهیتلری گفت:

"تعجب میکنم ازکسانی که هنوزمیخندندوصدای طوفان

"وحشت بزرگ ودهشتناکی" راکه درراه است نشنیده اند."

چه بسااظهاروودی آلن بتواندپشت ِبسیاری ازخردمندان رابه لرزه درآورد.

امروزه یک نگاه ساده به رویدادهائی که دردهکده‌ی کوچک جهانی رُخ میدهد وآماری که ازنقض حقوق بشر،دزدی،دغلبازی،کشتار،خودکشی،تبعیض،اعتیاد،سیل،سونامی،زلزله، اعتیاد،قاچاق زنان وکودکان،تاراج وآلودگی محیط زیست،انقراض حیوانات،رشدتصاعدی فاصله‌ی غنی وفقیر،بیماریهای خانمان براندازی چون ایدز،آتش سوزی،مرگ فرهنگها به دنبال مرگ بسیاری از زبانها،عدم آزادی،گسترش زورگوئی واستبدادوجنگ وحتی درآستانه‌ی ِقرن بیست ویکم شکنجه وسنگسار،دردست داریم میتوانندصدای آن طوفان "وحشت بزرگ ودهشتناک"رابه گوش کندذهن ترین وخوش خیال ترین آدمها وآدمکهابرساند.درچنین جهان پرازنکبت وادباری که امید،آینده‌ی قابل تحملی را حتی به صورت کورسوئی ازنورسعادت وسلامت درته تونل تاریک زندگی نشان نمیدهد.گاه وگهی وجاجائی نوستالژی شیوه‌ی زندگی گذشتگان رادرماقوت میبخشد.به عنوان مثال روزی نیست که دریکی ازمراجع قضائی دنیابخصوص درممالکی که دزدرابه مسندقضاوجانی رابرسکوی مدعی العمومی نشانده اند،حقی ناحق نشود.درعین زمان اگربه هشتصدسال پیش به زمان قاضی القضات وشاعروسخنورنامداری چون"امامی هروی"برگردیم فاصله‌ ای نجومی بین پدران خودوصدای آن طوفان"وحشت بزرگ ودهشتناک"احساس میکنیم درحالیکه نیازبه عقل سلیم نداردکه درشرایط کنونی جهان هرعقل نیمه سلیمی هم میتواندصدای آن طوفان وحشت زارابیخ گوش خودحس کند.

باری درزمان قاضی القضاتی امامی هروی،عمادالدین نامی که پرنده هایش راگربه خورده به طنز ِمنظوم ِزیباوشیوائی قصاص ِگربه رااز امامی هروی استفتا میکند:  

"محیط ِنقطه‌ی ملت مدارِمرکزدین

خدایگان شریعت،دراین چه فرماید

که گربه ای سَرِده قُمری وکبوتررا

به قُرب ِهفته ای ازتن به قهربِرباید

زروی شرع،به حکم ِقصاص،حاکم شرع

دودست گربه،گرازتن جداکندشاید؟"*

امامی هروی آن بزرگ مرد ِداناازتنگنای همان قوانین شرع،عروس زیباروی ذوق راازحجله‌ی رعناسرای طبع بیرون میکشدوازدهان غنچه سان لاله رنگ وی شعرعطرآگین زیررادرجواب وی می سراید:

"زهی لطیف سوالی که طوطی قلمت

بگاه ِنظم ِبدایع،شکرهمی خاید

ندانمت که که ای؟لیک اینقدردانم

که ازضمیرتوآب حیات میزاید

نه کم ز"گربه‌ی بید"**ست گربه‌ی صیاد

که مرغ بیندودرشاخ پنجه بگشاید

خدایگان هنررااگردرین فتوا

به خون گربه زمن رخصتی همی باید

چوگربه هیچ غرامت نداردآن بهتر

که دست خویش به خونی چنین نیالاید

بقای قمری وعمرکبوترارخواهد

قرارگاه قفس رابلند فرماید."

*=شاید؟یعنی شایسته باشد؟

**=گربه‌ی بیدیعنی سنبله‌ی بیدمشک که کرکداروشبیه گربه است.

***

_درلینک ِکدوخرغمزه‌ی مینارا به مناسبت دیداربیدل ومحمودک قرشمال ببینید

_درلینک فیروزه سرچشمه‌ی نادانی را بخوانید

_درلینک مینیمالنویسی نوشته‌ی احمق ترین آدمهارابخوانید

_درلینک رازکرشمه های قلم جولیلی پارانویارا بخوانید

_درلینک ازاوراق زرنگارکتابها برگی از کتاب کوچه را ببینید!

_درلینک پشوتن هلالی را بخوانید

_درلینک ماهتاب بگاه گرگ ومیش سحردرشهرچه میگذردراببینید

_درلینک خورشید سایه را ببینید