خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

خلاصه الافتضاحات

                                          خلاصه الافتضاحات*

 

ساختن هویت جعلی کاربسیارساده ای است،چیزی که درجریان این امرنمی فهمم این است که چراکسی بایدزحمت جعل رامتقبل بشودتانامی راکه نه تنهاهرگزبدان علاقه ای ندارم بلکه ازشنیدنش چندشم هم می شودپنهان کند.

 

 

1_بخش عظیمی ازواگویه های درونی گله هائی است که ما ازخود یادیگران داریم گله هائی که بی هیچ ملاحظه ای همچون دشنه‌ی تیزوزهرآلودی بابیرحمی قلب جامعه راهدف می گیردسیاست بازان وسیاست سازان وفیلسوف نماهای ودین به دنیافروشان مرتجع ونظریه پردازان وابلهان خوش گذران رابه بادتمسخرمیگیرند.

 

 

2_اگرخوشبختی وغروروآزادی روح وروان زمینه‌ی مناسبی برای پدید آمدن تراژدی است وآنگونه که ولترگفته بود:"هرکمدی درحقیقت نمایش زبونیهاودیوانگیهای یک ملت است"وبازبه گفته‌ی مولیرکه گفته بود:"کمدیها عیوب ابلهی وسبک سریهای بشریت را به نمایش می گذارند"پس ازچیست که درحضیض ترس وحشت وحماقت واوج روزافزون دیوانگی های دیوانه های افسارگسیخته درکژوکوژ بازاراین همه نقص دردهکده‌ی بسیارکوچک جهانی کمدی بزرگی خلق نمیشودکه قادرباشدهمه را از خنده روده بُر کند؟

 

 

3_این ذلت باروگریه آورنیست که نظام قضائی طی سالیان درازمشروعیت خویش راازضرب المثل ِتانباشدچوب ترفرمان نبردگاووخربگیرد؟آیادرچنین وضعی مجریان عدالت تحقیرشکنجه ضرب وشتم واعدام رانه فقط برای مجازات بلکه برای ارعاب واخاذی به شکل قانونی بکارنمیگیرند؟

 

4_بدون تردیدهمیشه دربهشت ادعائی ِاتوپیا سازان ِخوش خیال مرگ آدمهاپایان ِرنج است تاپایان زندگی.شاید لبخندتمسخرآمیزهرمحکوم زیرچوبه‌ی دار گواه این مدعاباشد.

 

 

5_بدون شک بین گرگ وآدمی باید رابطه ای باشدوگرنه درافسانه های اروپائی ورولف آدمی نبودکه می توانست به گرگ تبدیل شود وبعلاوه این نام در دوران هیتلر و اوج کار فاشیسم به عضو سازمان زیر زمینی نازی اتلاق نمی گردیدهابس نمی گفت آدمی گرگ آدمی است و بالاخره ژنرالی چون هرمان هسه گرگ بیابان را نمی نوشت اتفاقا این هشداربرای همه‌ی کسانی است که می کوشند از بی پناهی به جهنم پناه برده درب آن را با کلید یخی باز کننداهمیت دارداینهامگرنمیدانندوقتیکه درجهنم هستی تنها می توانی ازشیطان دغلباز کمک بگیری؟چه بخواهیم چه نخواهیم سرانجام یکی ازدووجه گرگی وانسانی وجود آدمی باید راه به دیگری ببنددولی به گمان من بی تردید درصحنه‌ی کسب ِقدرت درآدمیان وجه گرگی وجودزودتروبی رودربایستی تردلیلی زمینی یا آسمانی برای دریدن وجه آدم بودگی میابد

 

 

6_(به لهجه‌ی شیرین افغانی)نظربه ای که درولایت ما دررشته‌ی معنویات پروگرام درست حسابی وضع نشُدَه و درزگیری انگار جزئی از پیکرهفت اندام ِهنردرتاریخ آواریمُ آواریُم ِما بودَه فِکرُم بر سَرِ ای موضوع میرَه که اهالی محترم ِدرس خواندَه که نه بنیه‌ی حمالی درتن ونه ذوق تحصیل درسرشان راه داشته بیشتر به چوب وچُماق وتفنگ روکرده تا جان بی قابل ِبیگانه از ترس لرزان کنند وهیکل گنده‌ی خودی های بی غیرت راازحسد بپوکانند ایجوری باشه که کتاب نویس بیچاره جماعت برکت از کارش رفتن کردَه روزنامه واوکتابائی هم که یافت میشه به قدری سروزیرش کسر شدَه که وقتی قرائت میکنی مثل ای باشه که مگزای عسل تو کلت لونه وا کردن.

 

 

7_به غار ِفضیلتهای خصوصی ِادعائی خزیدن ازاین حفره به آن دخمه وازاین زاویه به آن دهلیزِتنگ وتاریک لولیدن بدان شبیه استکه ازروی ترحمی مشمئزکننده بخودحق بدهی بدستاویزدروغ خویش راازچنگال تیزواقعیت انکارناپذیررهاکنی درحالیکه باگذرازهفتخوان سهمگین ِتنهائی میتوان بااشتیاق به سوی خورشیدتابناک حقیقت ِرهائی بخش آرام وسر فرازپرکشیدوبه اسارت پایان ناپذیرپرازرنج ِافسردگیهای عبوس وعبث ونکبت بارهزارساله درقتلگاه استعداد خاتمه داد.

 

*_تکه پاره نویسی:

به باورنیچه قیدوبندمفاهیم وساخت محدودوایستائی زبان فی نفسه پویائی وپیچیدگی حقیقت رابرنمی تابدتکه پاره نویسی لاجرم همچون تلاشی برای دست یافتن به وصفی تقریبی ازحقیقت عمل میکند.آنچه دراین روش به تکرار مضمون می مانددرواقع تلاشی سیزیف واربرای شکل دادن به وصفی هرچندتقریبی ودقیق وناکامل ازحقیقت است.اگرنیچه تکه پاره نویسی می کردآزآن روبودکه سیستم سازان فلسفه را هم شیادانی پرمدعا می دانست.اومی گفت:"هیچ نظام جامع ومانعی از پس بیان تمامی حقیقت برنمی آید."