خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

سخنی که من اندرنیابم چرابایدگفتن یا نبشتن!

 

                                   View Full Size Image

درافسانه هاست که درآغازمردمان چون یک دل ویک زبان شدندناامیدی فقروانده وبیماری برفت ثروت وسلامت وشادی بیامدوزپس این همدلی آنچنان اتحادی یافتندکه گوئی دیگرآنان رانیازبه آسمان وآرزوی بهشت راحجت ِبر حق ِزیست نبود.پس برآن شدندکه برجی عظیم به نشانه‌ی این همبستگی بنا کنندواین امردربابل تحقق یافت ولی خداازکردوکارآنان به خشم آمدکه هان!دیری نخواهدپائیدکه انسان طاغی شودوسرازفرمان مابپیچد.پس تدبیری بیندیشیدوحیلتی سازبگردانیدوآن اینکه بابلیان چون شب بخسبیدن وسحرگاهان سرازبستربرگرفتندهرگروه رازبان چونان برگشته بودکه گروه دیگرآن لسان ندانستی ازپی چندزبانی بهم برشوریدندوازشورش آنهابرج ویران گشت واتفاق واتحادازمیان رفت وهردسته عازم سرزمینی شدواین بارثروت وسلامت وشادی برفت وفقرواندوه وبیماری باز پس آمد.

 

سحنی که من اندرنیابم چراباید گفتن یا نبشتن؟

 

 

 _*نظربه راستگاری ِسرشت ِناهم خوان ِلفظ ومعنی دال ومدلول تصویروتصودرمتن چون کلمه ای نامانوس نبشته گرددکه مراورالفظ ِغریب اززبان گویندوساختارکلام روی به استحکام نکندمعنی که وی را اصالت نباشد فرو می رَدو نبشته پای اثر موری بودبه مُرَکب افتاده و برلوح سپیددویده یاجای سُم سُتوران برگِل و لای که کلام پیرزنان پخته ترازآن باشدوکارِپذیرُفتگاریش به نزدخِردمندان وقلم زنان پسندنگرددکه مُشابهت به سیاه مشق دخترکان ِتازه به بلوغ رسیده کنددربیان ِعشق ِخام  ِنوجوانی-که خواننده را چون پی کرده خری در گِل فرونهد.

 

_*برای اینکه بنویسی چیزی راکه وجودداردنبین،چیزی راکه هست تماشانکن،عینک رویابه چشم بزن آنگاه بگذاررودخانه خروشان کلمات جاری شودوفراموش نکن که خاطرات یکی ازمولفه های اساسی هویت وهستی ما انسانهاست.

 

_*پیوسته دریادداشته باش که"من مینویسم پس هستم"هویت تورابیان میکندوفهم این مطلب که نوشتن نعره های بی صداست به تو شهامت نوشتن میدهد.

 

_*درتاریخ شمارجنایاتی که به دلایل مقدس صورت گرفته به هیچ وجه ازتعداد فجایعی که بادلایل غیرانسانس انجام شده کمترنیست شاید به همین دلیل باشدکه مکرردرمکررخون قربانیان سنگ سنگین آسیای خون خواهی را چرخانده.وآنکه به آشکاریاخبابه ثبت آنهاپرداخته نام نیک ازخودبه جای نهاده.

 

_*اگردرگذشته میگفتند"عقل سالم دربدن سالم است"(به درستی ونادرستی اش کاری ندارم که نوابغی مثل کافکا وولترهردوازجسم ناتوانی برخورداربوده اند!)امروزه بسیاری ازفلاسفه بخصوص زبانشناسان بسیاری براین قرارندکه عقل وزبان سالم هم ملازم یکدیگرندبطوری که دیگرزبان را نه صرفا وسیله بیان تفکرکه جزئی ازذات خودتفکرمیدانند.می گویندزبان نارساونژندحکایت ازتفکروعقلی پریشان دارد.که دل دادن به فهم چنین باوری درموردزبان نوشتاربسی درخورتوجه تراست

 

_*نوشتن هررخدادخودآن رخدادنیست ازصافی زبان وذهن راوی میگذردچراکه زمان ومکان رخدادبه گذشته تعلق دارد وروایت آن باتاریخش با تاخیرومداخله ذهن وسلیقه راوی به دست خواننده میرسد.

 

_*ازپدرانمان به مارسیده که "لطف سخن درنهفته های آن است"عریانی نشان ابتذال است.حکیمی مراگفت ":نباید چون خورشیدبی محاباوازحدبه درنوردادچه که مردمان ازنورت استفاده میکنندولی نگاهت نمیکنند.بایدچون ستاره سوسوزدتاهمه درخلوت شب های لبریزازرویای خودبااشتیاق به دنبالت باشند.

 

_*زبان مارازبانی دانسته اندگل وگشادبنده پرورتوسری خورده عرفان زده دین خوشعرناک وتادلت بخواهدشلخته حال اگرتوکسی باشی نیازمندیک وسیله بیان کارسازفاخروسربلندودقت پذیرودرست وساده بایدجان بکنی تابادست رسی به زبان ویژه خودت این مشکل راحل کنی چه که بازبان دیگران نمی توان فکری را منتقل کرد.

_*نوشتن حتی درمتعالی ترین شکلش ودردرخشان ترین جلوه اش چیزی نیست جزنقل اقوال دیگران تکرار مکررچندموضوع که دردمشترک ودغدغه همه آدمهادرهمه دورانهاازبدوپیدایش بشرتاامروزبوده است وخواهد بوددراین میان تخییل وتخیل یک ابزاراست برای انتقال معناشایدبه این دلیل است که زبانشناسان فکرمی کنندکه درکل اصالت مضمون به دورانهای پیشامدرن تعلق دارد.

 

_*برای اینکه گیج وگول مرزبین نویسنده ومتن را کژوکوژنبینی کافی است با تمثیل زیربین شخصیت نویسنده و ارزش واعتبارمعنوی متن خط جدایش رابه روشنی تشخیص دهی واگرچه نویسنده حتی اگریک رویدادتاریخی را هم بی هیچ دخل وتصرفی بنویسدبازپاره هائی ازوجود خویش رادرتاروپودآن باقی میگذاردباز باید بین نویسنده و مخلوق اویعنی متن خلق شده بخصوص دروجه خلق اثرتفاوت قائل بودبنابراین تمثیل این است که آنچه رادشنام میدانی میتوانی برای هرکسی(کاف مفتوح)بنویسی وبفرستی وچنانچه مورد گله یامواخذه قرارگرفتی میتوانی بگوئی من بعدازنوشتن آن ناسزاهابلافاصله رابطه خودم رابا نویسنده آن فحش ها قطع کردم!!!