خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

enهفتSe

                                           Your Image Thumbnail 

enهفتSe

عددهفت پیوسته نزداقوام ِملل مختلف موردتوجه بوده ونظربه انتساب آن به آفرینش ِجهان درمدت هفت روزبا اراده خدا،هفت وادی عشق،هفت درب ِبهشت،هفت آسمان هفت روزِهفته،هفت دستگاه موسیقی،هفت رنگ اصلی، صورفلکی واجدهفت ستاره چون دب اکبروخوشه پروین،و...مویدرُجحان وجنبه مابعد طبیعی آن نیزگردیده است.

 

قلاب ِدو هفت_"...درقلاب دو هفت*بودکه درروح ِخودبقتل رسیدم،وآنکه درروح ِخودهفت پاره شدمن بودم.پیش ازاین شایدخواب ِقربانی شدن ِخودرا دیده ام،امانه به این سهولت.چنین آسان نبودآن کابوس.آنجا بنانبودمن قربانی بشوم درمعابروطرارعمرربوده شده ام ازروی افتاده ام عبورکندواما چنین شدوچنین شده است و چشمان ِبه حیرت وا گشوده من هنوزدارندبگامهای خونینی مینگرندکه ازمن عبورکرده اند.پس آیاهمه آنچه راکه گذشت باید کابوسی آمیخته به فریب ارزیابی کنم؟ چگونه میتوانم؟ چگونه بتوانم؟"

                     برگرفته از سلوک اثر تابناک آقای نویسنده ی کشورم     

                                       " محمود دولت آبادی "

 

هقت گناه_ واین بودرسم ِدولت ترسایان به قرون میانه میلادی که دردیارات،هفت دلبرِطنازِفم فاتال**برمی شمردبزرگ ِترسایان که برراه آدمیان نشینندوچنان هریک بغرورِشهوت،حسادت،خشم،طمع،شکم پرستی ویاتنبلی دل ازکف رفته آدمی نادان بربایندکه ویرافناکنندبه بوی گندوتعفن گناهان ِغیرقابل بخشش وشگفت آنکه جزاندک ره یافتگان به حریم پرحرمت انسانی کسی را یارای نجات ازوسوسه های این دلبران ِخون ریزنباشد.

 

هفت ونه_"شبهای بهاراگرآسمان برسرمهربودوبااختران درخشان رُخ مینمودومهتاب ازروی کرم ره میگشودنزدکولیها میرفتم،زنان ومردان دورآتش انبوهی مینشستند،چگورودف وطنبور، چنگ و نای وعود میزدند ومیخواندندودرمیان آنها "بلوره" هفت ونه***کرده یعنی به هفت قلم از حنا وسورمه و وسمه وزرک خودرا آراسته وبدن خود به غالیه وبلسان ِمصر و مشک ِتبت خوش بوکرده وسر آویزو گشواره وسلسله وحلقه ی بینی و گلوبند وبازوبندودست برنجن وانگشتروخلخا ل طلاازخودآویخته مثل رقاصه ی زیبائی که درجشن بزرگ پیروان یک آئین باستانی بعدازرقص بایدقربانی شودبی محابا گیسومی افشاند،میرقصیدواندامهای پیکرطنازراباحرکات سحرآمیزی تکان میدادومیلرزاندومیجنباندوگوئی بارقص خودعظمت خدائی راکه قرار بودبرایش قربانی شودبه تمسخر گرفته بود.نه اوخدابانوی زیبائی بودکه میرقصیدخدا بانوئی که باهرجنبش،لرزش وپیچش آن پیکره  تُرد،لغزان،گرم ونرم فرمانروائی مطلق خودرا به سرزمین شب مینمودآنگونه که گوئی همه موجودات وذرات هستی شباهنگام به اشارات اوهستی یافته به فرمانش سرنوشتی مقدریافته اند.تردید ندارم که در آن لحظات نسیم هم ایستاده بود تا ازآنهمه زیبائی بی بهره نمانده باشد..."

                                   برگرفته از داستانک منشور اشک از همین قلم

 

هفت خط_ ****..وبدان روزوروزگاران بودکه به مجلس شاهان اندرمنزلت ِفرادست یافرودست نشینی رابه بهائی می بدادندی بس گران که معیاروسنگ ِمحک ِدانائی وفرزانگی سخت سترک کاری بودمَناط اعتبارآنسان که خرِلنگ وکیل کاهدان نگردد،گوشت به گربه سپرده نشودو تیغ به دست زنگی مست نیفتد وتاج قدسی شاهی را اهریمن نربایدبه دو صدرنگ ِمکروریاوتزویرکه چون چنین شودروزگارسیاهی وتباهی آغازگردد،چونین روزان.چنین بودکه چون باده نوشان به بزم شاهی می بنشستند،ساقی بجام ِجم ِهفت خط به قدرِکفایت ازفرودست ترین به دانائی باده میریخت ومیخوراند بجام ِجهان بین ازخط فرودینه ی عوام ِصاحب ِجگرِمرغ وزآن به مرتبت بالاترِفرزانگی،باده درجام میرفت ومیرسیدبخطِ کاسه گرِنوکیسه داران وزآنجابه حدوخط ِاشک ِسوزان ِعاشقان ِغمخواروزاشک بخط سیاهِ*****رندان وقلندران وسلحشوران پهلوان وزآن پس تاخط ِبصره ی تاجران ِنیکوکاروزمرزبصره تاخط ِآستانه خوش فرزانگان وهنروران ِبغدادوباده ی سرخ کف کرده میجوشید ومیخروشید ودر دستان گرم وپرمهرشاه لبالب به خط ِ جور ِجام جمشیدمیرسید،شاه جورمیکشیدتارعیت سرببالین آسودگی نهد،فرزانگان هنروردراین جام،جهانی به پرویزن خردغربال میزدند ومردمان هنردوست درشان ورتبت خویش درجام،عکس رخ یارمی بدیدندی به حُکم ِحکمت ِلایزالی که:ساقی به جام عدل بده باده تا گدا/غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند.(حضرت حافظ)

-هفت خط داشت جام جمشیدی-هریکی درصفاچوآئینه/جوروبغدادوبصره وازرق/اشک وکاسه گروفرودینه/

                                             (حضرت ادیب فراهانی)

 

*= بنا به رمزگشائی دکتر مهاجرانی در مجله هفت، سال ِهفتادوهفت سال قتل نویسندگان کشوراست

**= فم فاتال بانو یا حیوان زیبائی است که بر راه آدمی مینشیند آدمی را شیفته ی زیبائی خود کرده به دنبال خویش به خلوتی میکشد وسر انجام در حالیکه زشت ترین چهره ی خویش را به او می نماید به فجیع ترین شکل وی را میکشد.

***=هفت قلم آرایش ونه قلم آویختن زیورآلات

****=درین جا هفت خط مستقل از معنی ناقلا وحقه بازشیاد و حیله گر است

*****=به خط سیاه خط ازرق هم میگفتند