خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

پاره پوره

 

پاره پوره

 

یکم _ تازمانیکه کوشش مااین است که ازآدمیزادگان ِمفلوک وناتوان قهرمانهای شکست ناپذیروقدیسین ِفرشته سیرت بسازیم به خود ودیگران دروغ گفته ایم.این دروغ یک دروغ ِهنری نیست که هنرمندچونان نور ِتابناکی،به قطره ی خُردِواقعیت میتاباندتاازحقارت ِظاهریش رنگین کمان بی بدیل ِحقیقت ِدرون رابرکشدوآن رازیورقله های مه آلود خیال کند، دروغی است اخلاقی که در،به گندوتعفن ِبازارِلجارگی می گشاید.

دویُم _ براساس یک اصل ِروانشناسانه اگرپذیرفته شودکه شیوه های خودویران گری مجاری ِمعمول ِکسب ِلذت است وتا آنجا پیشرفت که نهایتا هرکس بی تردیدازهمان مجرائی گزیده میشودکه کیف ولذت میجویدمیتوان نتیجه گرفت:کسی که به خودکشی می اندیشدمجاری کسب لذت، یعنی یگانه خود خواهی موجه راکه ریشه درمازوخیسم داردمسدود یافته شانسهای طبیعی سایه خسبی وراحت طلبی حاصل از فراغت بال راکه لازمه ی ارتقا وموثر افتادگی اوست ازدست داده باحس بی اثری وپوچی ازسطح روشن هوشیاری به عمق ِتاریک ِبی خویشی، لذت پایان کاررادربریدگی مقاومت وته کشیدگی زندگی میجویداین ته ِروانکاوی خودکشی است که بنابه عقایدفرویدنهایتابه اصل اساسی زندگی یعنی کسب لذت وراحت جوئی واهمیت ِاعتبارِ منیت ِشخص ارتباط پیدا میکند.

سیُم _ تاکسی استعداد ِشگرفی دربه نمایش درآوردن مالیخولیای حیوانی وجنون گاوی وهیستیری مزمن وسادیسم پیشرفته نداشته باشدوبه خصوص درکودکی ونوجوانی پدوفیلهای  بی آزرم وطنی درخمِ دهلیزی یاسایه ی نمناک ِدالانی یا ته سرداب وسایه ی دیوارکی بارهادست مهروبه سروگوشش نکشیده باشندازآزاروشکنجه ومرگ ِهمنوع خویش،تحت هرنامی که باشدلذت نمیبردوتاازآنها لذت نبرددست نامردی یانازنی بدانها نمی آلاید.چه تا زمانیکه انسان زنده است هیچ چیزبرای اوغیر قابل جبران نیست ودرهیچ دادگاهی ولو اینکه اوگناهکارهم باشدهیچ محکومیتی برای او جنبه ی قطعی ندارد.

چارُم _ این کمال پرروئی است که کسی پدرومادرخویش بکشد واز دادگاه بخواهد به خاطر مظلومیت حاصل ازیتیمی اوراموردعفو قراردهد.این درست شبیه کارسیاست بازوسیاست سازنا کجا آبادی است که دراینجابرادرش رامیکشدودردومحله بالاتربرایش عزااداری راه می اندازد.

پنجم _ لحظا ت رانمیتوان تکراریا بیان کردولی اگرکسی ازحداقل احساس،عاطفه، شورزندگی،شعور،شرف ووجدان برخوردارباشد به یاد آوردن آنها دشوار نیست،اینگونه یادآوریها یک حسابرسی آگاهانه برای تفهیم مداوم نمایش احکامی است که براساس آنها بما بی هیچ ملاحظه ای مینماید که چگونه زیسته ایم.

ششُم _ "آدم وقتی مخالف یادشمنی نداردزندگیش کسل کننده میشود" این نحوه ی نگرش عهد چوپانی کشاورزی متعلق به بیماران مبتلا به پارانویاست که پیوسته دنبال حریفی میگردند تا با او به جوال بروند وهمدیگرراپارپوره کنند تا شاید به این وسیله به زندگی بیهوده ونکبت بار خود معنی ببخشند.

هفتُم _ یک کلام ختم کلام اندیشیدن به خودکشی بی همتاست ولی یافتن دلیلی برای دست نیازیدن به آن حکیمانه است.