خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

خیزران

آنکه گفت آری و آن که گفت نه

پاره پاره

_ اینکه جوانان خرم آبادی با پرتاب خویش از پل بلند شهر اقدام به خودکشی میکنند یا دختران ایلام تن طناز به شعله‌ی آتش میسپارند یاکارگر کرد پول طنابی را که خود را با آن می آویزد وام میگیرد و آن دیگری خود را زیر مترو می افکند، به این بر میگردد که اگر چه یکی از مظاهر وتجلیات فرهنگ، سامانه‌ی زیبا شناسی آن است که ریشه در نوع جهان بینی، آرمانها ومفاهیمی دارد که آن فرهنگ به آفرینش، زندگی ومرگ اتلاق میکند و باز اگر چه کامو در اسطوره‌ی سیزیف خویش در کل به طرح یک سوال اساسی نظردارد که  :  " چه نوع اخلاق انسانی ودلایل هوشمندانه ای برای پناه نبردن به خودکشی وجود دارد؟" ولی وقتی زندگی به هر دلیلی در غیاب شور زندگی و شرف و شعف آدمی تابع قوانین کثیفی شده باشد که گزمگان و اوباش تهی مغز با نشر مبتذل‌ترین فرهنگها سلب حق حیات را مسئولیت خود بدانند، اندیشیدن به مرگ به عنوان تنها حق انتخاب غیر قابل مصادره همچون عبور شجاعانه وهوشمندانه از درب خروجی اضطراری خانه‌ی آ تش گرفته میتواند گزینه ای باشد که در بوی گند گنداب روزمرگی از خاطر انسان اندیشمند خطور میکند. چنین برداشتی در عمق خود نه نفی زندگی واقعی بلکه نفی نوع خاصی از زندگی است که بیشتر به زندگی گیاهی حیوانی شباهت یافته که به هر روی نظر به اینکه در تضاد وتخالف با زندگی حقیقی قرار میگیرد تحملش غیر ممکن میشود.